نفس های سربی

تو از شب های تاريك و مهيب گذشتی ، آنگاه كه در جام وجودت عطش پريدن بود ؛ برای ماندن انتخاب شدی .

همه ی دوستان از كنار تو اوج می گرفتند و آرام در گوشت نجوا می كردند : بمان حاجی ... هنوز گاه پرواز نرسيده است ...

و تو با حسرت از پرواز آنها جا ماندی .

ادامه مطلب يادتون نره