وداع تلخ ( قسمت دوم و آخرین قسمت )
صبح فرارسید و دلتنگی مان برای حرف های شیرین او و مادرش ثانیه به ثانیه بیشتر می شد اما وعده دیدارمان غروب در گلزار شهدا بود .
رأس ساعت 4 بعدازظهر در گلزار شهدا حاضر شدیم گلزار شلوغ بود ؛ هر کس در کنار عزیزش نشسته و نجواهایی که برخواسته از سالها دوری و دلتنگی بود با نگاه های عمیق و دانه های سفید رنگی که ریزششان هر لحظه بیشتر می شد نشان می داد .
به ادامه مطلب مراجعه کنید

وبلاگ افسران جوان جنگ نرم استان سيستان و بلوچستان.